ص. زاد.

می‌نویسم که خوانده نشود! شاید روزی‌، روزگاری...

ص. زاد.

می‌نویسم که خوانده نشود! شاید روزی‌، روزگاری...

Bang Bang, I Hit The Ground

چقدر حرف دارم ، چقدر نظر دارم  و چقدر که میترسم از گفتنشون! 

از اینکه یکی بخونه و ناراحت شه ، از اینکه آدما خوششون نیاد.

چقدر از قضاوت شدن میترسم! و از اون بدتر چقدر که دوست دارم محبوب باشم و بمونم.

من دوست دارم که person همه‌ی‌آدم‌های‌اطرافم باشم، تقریباً هم هستم، ولی الان انگاری یه جور اعتیاد شده، انگار نسبت به این موضوع به‌جا عاقل شدن دارم بچه میشم! نه صرفاً بچه حتی دارم حسود میشم. یه چیزایی اذیتم میکنه که قبلاً خیلی واسم عادی بود! و همش یه جمله تو ذهنم تکرار میشه، حرف مشاور کنکورم که بهم میگفت بزرگ میشی و یه جایی میبُری، از آدما خسته میشی و اون موقع دیگه هیچی واسه خودت نداری! راست میگفت...

الان اینجوری شده که اینقدر اوضاع دنیا خرابه و بدتر و خرابتر از اون اوضاع ایران ، که اصلاً از اینجور دغدغه‌هام خجالت میکشم ولی بیشتر از هروقت دیگه دارم اذیت میشم. دلم می‌خواد حال خراب همه رو خوب کنم، دلم می‌خواد همدم همه بشم، دلم می‌خواد گوش بشم و صبوری کنم و بعدش شاد بشم ازاینکه دل یکی رو سبک کردم، آروم کردم. دلم می‌خواد دست همه رو بگیرم. 

دلم می‌خواد یه کاری کنم، یه کار بزرگ، دلم می‌خواد تنهایی تلافی کنم همه‌ی درد و عذابی رو  که ما ملت کشیدیم، که همه‌ی این سال‌ها ‌از درموندگیمون هرچی به خوردمون دادن و قبول کردیم. دلم می‌خواد یه نقطه بزارم ته این ناچاری و استیصال.

دلم می‌خواد یه کار بزرگ کنم، یه کاری که تهش همه بتونن زندگی کنن، اینکه زندگی خلاصه نشه تو نفسی که میاد و میره، تو شب و روزی که میگذره، دلم می‌خواد زندگی همه رو بسازم، رویای همه رو بسازم.

بسه دیگه تماشا! این بازی به لجن کشیده شده، اینطوری که شاه و وزیر دست به یکی کردن که همه‌ی سربازهارو بکشن! 

اینطوری که انگار دنیا صاحب داره! که البته که داره، حداقل مدعی براش زیاده که کاش نبود، قبلاً فکر میکردم که دنیا رو آدم‌هاش میسازن، ولی نه! دنیا رو  نفت و پول ساخته! دنیا رو این دعوا و جنگ دیرینه بر سر قدرت ساخته.

خیلی باید تو حباب خودت باشی که نفهمی زندگیت قسمت کوچیکی از یه بازی‌ بزرگه! که با یه رأی دادن و ندادن، با یه سری حرف قلمبه سلمبه ، با هشتک، با چالش، با پِتیشِن و هزار کار و بار دیگه که مد میشه فکر میکنی تو بودی که مسیر بازی رو عوض کردی و فکر میکنی نقش داشتی. اساساً اینکه فکر کنی  ممکنه تو این بازی نقش داشته باشی خیال باطله!

اساساً اینکه یه کاری که مد میشه و ترند میشه و‌ امثال من هم انجامش میدیم و پیگیرش میشم، نشون دهنده قدرت این بازیه!

اتفاقی میشه که تو یه بازه‌ی‌ زمانی ، فکر و عقیده و کارات هم مسیر میشه، منطبق میشه با روند این بازی و تو هم احساس پیروزی میکنی...! 

دقیقاً مثل‌داستان انقلاب  و ج ا. مثل خوشی‌های بعد از انقلاب و خشم و نفرت امروز! ولی اگر آمریکا و امثالش  دیگه ج ا به کارشون نیاد، دیگه سود و منفعتی براشون نداشته باشه ج ا حتی یک روز هم نمی‌تونه نفس بکشه! شاه و وزیر بازی اینان، اروپا هم در حد رخ و فیل و اینا! 

من دلم می‌خواد این بازی رو بهم بزنم، دلم می‌خواد کاسه کوزه همه‌رو بشکنم، دلم می‌خواد دنیا رو مال آدم‌ها کنم.

دلم می‌خواد هرچی که الان هست و نابود کنم و از خاکسترش قشنگترین دنیا‌رو بسازم!

دلم می‌خواد یه بیگ بنگ راه بندازم...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد